دلتنگ خونه مادربزرگم
دلتنگ روزایی که هممون تو خونه مادرجمع میشدیم
دلتنگ بازی توی اون حیاط پر از گلای داوودی
دلتنگ اون عطر چایی که دم میکردی
دلتنگ یه سفره از این سر تا اون سر خونه
و کلی آدم که حالشون خوبه
و با دیدن هم حالشون بهتر میشه
دلتنگ صدای اون یاکریم که صبح ها وقتی بیدار میشدم صداشو میشنیدم
دلتنگ اون ضبط چراغدار که همیشه معین میخوند
زمان گذشت ما خیلی چیزا به دست آوردیم...
ولی چیزای با ارزشی رو از دست دادیم ...
سادگی ها رو از دست دادیم
بوی عطر چای خونه مادر و نعلبکی های گل دار و اون آبنبات های رنگی
دلتنگ اون سالهام
دلتنگ اون روزام
کاش زمان هیچوقت نمیگذشت
دلم کمی قدیم میخواد
عاشقانه های من و همسرم...برچسب : نویسنده : 0aaa13685 بازدید : 79