کلافه و تنها ...

ساخت وبلاگ

این روزا چقدر دلم واسه زندگیم توی گذشته تنگ شده ...

روزایی که هر جور دلم می خواست زندگی میکردم و تنها استرس و دغدغه م ست کردن لباسام و برنامه های کاری و روتین زندگیم بود .

زندگیم از ریتم عادی خارج شده ،

اصلا این روزا انگار من آرامش رو گم کردم ، فقط دورم پر از فشار و استرس و دل نگرانیه .

شاید اگر قبلا یکی بهم میگفت در آينده تو این روزها رو تجربه میکنی بهش میخندیدم

بدیش اینه که هیچکس جنس تنهایی منو درک نمیکنه ، حالم رو نمیفهمه ، چهره غمگین و کسلم رو نمیبینه

هرکس دنبال زندگی روتین خودشه ، من اما تنها موندم ، تنها وسط حالی که هیچکس نمیدونه از چه جنسیه

حالا من توی دل یه عالمه اتفاق گیر کردم ، نمیدونم واقعا دیگه نمیدونم چطور باید صبوری کنم

من ...

منی که واسه هرچیزی توی این دنیا یه راهکار داشتم الان برای خودم هیچ راهی نمیبینم ، اگرم هست من دیگه کششم به صفر رسیده .

از این همه اما و اگرها ، از این همه شاید و حتما ها ، از این همه شدن و نشدن ها ...

من واقعا دیگه توان ندارم ، خدایا چیکار کنم که این روزا فقط به خوبی بگذره ؟

کاش میشد میخوابیدم و اون روزی که باید بیدار میشدم و دیگه همه چیز تموم شده بود و منم به تو رسیده بودم ....

خدای مهربون من اینجای زندگی گیر کردم ، کمکم کن که بگذره این روزای سخت ، به خوبی بگذره

و اون روزی بیاد که به یاد این روزا که میفتم لبخند بزنم و بگم من تونستم ...

+ نوشته شده در شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 14:49 توسط عطیه  | 

عاشقانه های من و همسرم...
ما را در سایت عاشقانه های من و همسرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0aaa13685 بازدید : 19 تاريخ : جمعه 4 خرداد 1403 ساعت: 18:25